همرهی نازم به غمزه ایکه تو سرو سهی کنی دل را ز هر چه رنج و مرارت تهی کنی چندی خبر نمی دهی از فصل نوبهار تا در میان بوته ی گل چهچهی کنی پیداترین حکایت ما غفلت از تو بود شاید که با محبت خود آگهی کنی بی نام...