گفتم بیا … گفت پاهایم یخ زده ! و من به پایش سوختم !!! گرم شد … رفت به سوی دیگری ! .
طبق قانون وفاداری به پایت سوختم طبق بند آخرش رفتی سراغ دیگری
مثل سیگار روشنی که نه کشیدی و نه خاموش کردی،لای انگشتات سوختم و تموم شدم...
سوختم چه آتشی نگاه تو دارد