شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
میدان مالیه زاهدان ... داستانکی از نسرین بهجتی آبانسر میدان مالیه زاهدان با علاقه من و خواهر کوچکم پنهان چشم اهل خانواده دو سیخ جیگر سفید می خوردیم بعدها مزه اش را در هیچ رستورانی در دنیا تحربه نکردم به خواهرم می گفتم شاید دنیا دیگه ای نباشه اینقدر از شماتت مادر نترس سال بعد یک سال در مدرسه ای در چابهار درس می خواندم وقت ظهر برای اینکه همکلاسی های مستمندم با خیال جمع غذایشان را بخورند زودتر از همه با لذت غذا را می خوردم و در حالیکه می خندیدم ...