تو را امشب تجسم کرده ام من و با خویت تفاهم کرده ام من دلم لرزیده و لغزیده از بغض تو را امشب چرا گم کرده ام من بیا امشب بگیرم دامنت را تعارف کن دو لیموی تنت را دلم پر میزند امشب ببارد که باران تر کند پیراهنت را...
من اونجایی شکستم که دوست داشتن منو فهمید ولی نخواست ، نذاشت ، رفت