پدر، با تو رفتم به دشوارها شکستم به لبخند، دیوارها به هر راه سخت و به هر قلهای تو بودی چراغم در انکارها به شانهات تکیه زدم بیگمان گذشتم ز طوفان و از خارها چه شیرین که با تو توانستهام بگویم ز جانم، ز اسرارها میان جهان از همه بیخبر...