متن یاد پدر
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات یاد پدر
پدر
در سایهی خاطرهها،
تو، بلندای کوه، در منی —
صدای چکش بر سنگِ بودنم.
رفتنت،
نه پایانِ تو بود،
که آغازِ باران بر بام دلم شد.
بوی خاک پس از باران،
صدای کفشها در راهپله،
نور کجِ عصر بر قاب قدیمی —
همه هنوز،
تو را زمزمه میکنند.
پدر،...
نامه به پدر
پدر عزیزم،
سالها گذشته، اما هنوز صدای قدمهایت در ذهنم زنده است. گاهی شبها، بیدلیل بیدار میشوم، گمان میکنم صدای تو را شنیدهام — آن طنین آرام و مطمئنی که مرا به خواب آرام دعوت میکرد.
کودک بودم، و تو مثل درختی تنومند در کنارم ایستاده بودی....
پدر.....
درختِ من، به خوابِ خاک افتادهای
بیبرگ و بیصدا، ولی پر از آوازِ گذشته...
ریشههایت هنوز در تپشِ خاکاند
و سایهات روی خاطراتم کشیده شده است.
نامت را باد میخواند از گوشههای کوچه
و من هنوز با صدای تو دعا میکنم، بیآنکه لب باز کنم.
خاموش شدی، اما چراغِ...
ای پدر، ای سایهی آرام جان
رفتی و ماند از تو یادِ جاودان
چون چراغی در شبِ تارم شدی
روشنی در خانهی بیهمزبان
دست تو بویِ امید و مهر داشت
چشم تو آیینهی روزِ نهان
بر دلم هر شب گذر داری هنوز
با نسیم خاطراتِ بیکران
خندهات، تسکینِ هر اندوه...
رفتی، ولی هنوز نفسهایت اینجاست
در نبضِ عصر، در صدای برگهاست
خاکِ دستانت هنوز بوی مهر میدهد
و نگاهت در آیینهی شب پیداست
در نبودت، به هر سو که نظر کردم
نامت در نبضِ اشیاء پیدا بود و پیداست
هر سپیده، تویی که طلوع میکنی
در خیالِ من، آفتابِ بیفانوس...
بابای من!
کجایی که دلم بادکنک شده
پر از آرزو، پر از رنگ،
ولی گاهی خالی میشه از خندههات...
یادته وقتایی که میترسیدم؟
میگفتی: "من اینجام، نترس!"
حالا وقتایی که دلم میلرزه،
صدای اون جملهت تو گوشم میرقصه.
تو رفتی،
اما عروسکام هنوز ازت قصه میگن،
و مداد رنگیهام،
تو...
پدرم…
رفتی، اما هنوز
صدای نفسهایت در حاشیهی شب میپیچد،
مانند بادی که پنجره را آهسته میلرزاند.
تو خورشیدی بودی
که گرمایت در خاطراتم باقیست
حتی حالا که زمستان در دلِ جهان جاریست.
دستهایت
نسیمی بودند در باغ خالی
برگها را نمیچیدی
اما زندگی را در خاک میکاشتی.
ای چراغِ...
پدر دلتنگتم
در غبارِ خاطرهها، ردپای حضورت را میجویم...
خاموشیِ صدایت در شبهای بیقرار
طنین بارانیست که از آسمان دلم فرو میچکد...
زمان، دزدِ مهربانیهایت شد
اما...عطرِ حضورِ نادیدنیات هنوز در هوای خانه جاریست...
دلتنگی، فانوسیست که در دست باد لرزان مانده،
رو به شبهای بیپدر... بیپایان...
رفتی
و
دنیام شده؛
متروکه ای بی سَرنشین.
به یاد پدرم🖤
و از شهری که بی مِهر است
(سَر) در آخر، کوچ کردی تو
(از دفترِ بابا)
به یادِ پدرم🖤
یه پنجشنبه یِ دیگه و دیدنت
بازم من، بازم تو، باززز بوسیدنت💔
برایِ پدرم🖤
سازَت صَلایِ سوز است؛
اِی عشقِ بی نهایت
من هم، اسیرِ غربت
در کوچه کوچه هایت.
به یاد پدرم🖤
دلم گرفته و سَرتاسرِ زمان؛ خواب است
دلم گرفته و بی تو جهان؛ همین قاب است.
به یاد پدرم🖤
دو چَشمِ من، شده خیره تو آیینه
هنوزم تویِ چِشمات، عشق میبینه
اگر بودی، جهانَم بهترین میشد
و طعمِ حال و روزَم اَنگَبین میشد.
به یاد پدرم🖤
و من چنان به تو گیرَم
که رَدِ چَشمِ سیاهت؛
ذغال کرده خرمنِ جانَم.
به یاد پدرم.