سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
صدای خنده ی تو شهر را، به هم می ریختهوای باغ دو چشمت، اگر چه بارانی است .حجت اله حبیبی...
کمی کنارم بمانبا من باشبا سلامِ سبزِ مهربانتصدایم کن، “صدای تو خوب است”یک تماس در روز کافی استتا باور کنمدوستم داری، به یادم هستیتو می دانی گفتن « دوستت دارم » برای منآرامشی طوفانی است!؟که در شرم و عرق گم می شوداینها را میشنویمی خندی؟من هم گاهیوقتی به یاد تو می افتممی خندمیک حس خوب، مانند روئیدن نهالروئیدن نهال صمیمیت«در تاب آوازِ زنجره» اما تو...چه بی صدا فریاد می زنی چه بی صدا اعتراض میکنیوچه سا...
اگر پادشاه بودم شک نکن صدای خنده ات را سرود ملی میکردم...