پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
روزی همسرم گفت:نقش من درشعرهایت به چه تصویرمیشود؟!خندیم و کمی مکث کرد آرام چشمانم را بستم و گفتم:گر بخواهم بانوشته هایم تصویرت را نقاشی کنم !تورا دریای پرتلاطم در میان یک خشکی تشنه میکشم!!گفت چرا خشکی! چرا دریا !؟گفتمش گر روزی بی جان بودم مثل یک خشکی تو مرا با تمام موج هایت زنده نگه داشتی!!حرفی نمی زدم اما دل تو دریای بی کران بود که حرفهای ناگفته منو می شنید و به وقت دلتنگی هایم با تمام موج هایت مرا در آغوش می کشیدی!!و من ب امید همین حرفهاب...