بیرون ز جان جان چیست آنی و بیش از آنی..
تاب در زلف داد و هر مویش در دلم صد هزار تاب انداخت
ای در سرم سودای تو ،جان و دلم شیدای تو..
. تاب در زلف داد و هر مویش در دلم صد هزار تاب انداخت ️️️
. عاشق لعل شکربار توام.. ️️️
من کیم کز چون تویی بویی رسد جان مرا...
شیوه ای دارد عجب در دلبری عشوه پیدا، بوسه پنهان می دهد ️️️
تو چون در بند صد چیزی خدا رو بنده چون گردی؟...
گر نباشد هر دو عالم گو مباش تو تمامی، با تواَم تنها خوش است.
با این دلِ بی خبر چه سازم ...
به یک بوسه جان مرا زنده گردان که جانم به عالم همین کار دارد. ️️️
گفت مجنون گر همه روی زمین هر زمان بر من کنندی آفرین من نخواهم آفرین هیچ کس مدح من دشنام لیلی باد و بس
به کسم مکن حواله که به جز تو کس ندارم
بوسه ای را می دهمٖ جانی به تو کار با تو سر به سر نیکوتر است
ز عشقت سوختم ای جان کجایی ..؟
گر سر عشق خواهی اَز کفر و دین گُذر کن کانجا که عشق آمد چه جای کُفر و دین است...
به یک بوسه جان مرا زنده گردان...
عقل تا بویِ مِی عشق تو یافت دایما دیوانه ای لایَعقل است...
جانا دلم ببردی در قعرِ جان نشستی..️
چون تو جانان منی جان بی تو خُرّم کِی شود؟!️
بجز عشقت ندارم کیش و دینی...
چو درد من سری پیدا ندارد شب یلدای من فردا ندارد
در دلم بنشسته ای ️ بیرون میا ...!