پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
برای درکم عزیزم،دچار باید بوددر انتظار کسی بی قرار باید بودمیان شهر مثل های باز و کفترهاپیاده باشی و او هم سوار باید بوددرون خلوتِ یک ایستگاه متروکهمدام منتظر یک قطار باید بودببند چشم و گمان کن پرنده ای هستی که جای باغ به دورت حصار باید بودمن از زمان رسیدن فقط دلم خون شدبرای معنیِ حالم انار باید بودشبیه بخت کلاغی که تا ابد تیره ستسیاه پوش غمی ماندگار باید بودچگونه حرف دلم را به تو بفهمانمبرای درکم عزیزم،دچار ...
شرمنده ام، ببخش جوانی،مرا ببخشاین غم نخواست تا تو بمانی،مرا ببخشآه ای درخت عمر،اگر چار فصل سالدرگیر برگ ریز خزانی،مرا ببخشای من، ای انکه حرف دلت را به گوش اوباشعر هم نشد برسانی،مرا ببخشای چشم اگر به پای دلم سال های سالخوابت نبرده از نگرانی،مرا ببخشباشعرهای ساده و غمگین من رفیققلبت اگر شکست زمانی ،مرا ببخشبه یاد باش بعد وفاتم به جای حمداز من دو بیت شعر بخوانی، مرا ببخشچیزی به جز عذاب ندیدی کنار منشرمنده سال ه...