پاییز که می شود خدا غزل می گوید پر از مراعات نظیر و آرایه انار و لب یار رنگ عشاق و برگها باران و چشمان سرد و زرد و درد خش خش برگ و خس خس سینه غُرغر و شُرشر و نَم نم ابرها قافیه باران و ناودان ردیفش چتر...
گمان نکن که شادم، آنچه میبینی رقص ماهی بر سر قلاب است!