اینکه نمی توانم در فقدان فرشته تسلیت بگویم، یا احساس همدردی کنم و یا حتی از واژه های کوچ و هجرت و پرواز استفاده کنم برای این است که باور نمی کنم زنی که پر از زندگی بود، اصلا خود زندگی بود ، رفته و هیچ فکر نکرده به سیب...
«مادر عزیزم، فرشته طائرپور، دختر تو بودن افتخار بزرگی است اما خیلی کم است که فقط بخواهم از زبان یکی از فرزندان تو حرف بزنم. جز علی، عسل و من تعداد بی شماری از مردمان دورانت را می شناسم که برای شان مادری کردی و فرشته نگهبان شان بودی. امروز...
پای ِ همین هفت سین ِ قرنطینه زده ی بی شمع و شیرینی ، بی گل و سنبل و سمنو ...محقر و بی تجمل و ساده ...می نشینم به دعا ... . خداوندا ...دریاب ما را و حال و روزمان را...خستگی ها و جان سختی مان ببین ...به لطف ِ...
می خوام یه قلک بسازم از دلم که وقتی که صبح شد که رد شد تمام بد دلی ها تمام دلخوری ها تمام لحظه هایی که سر شد به ترس و به وحشت از اینکه یار نباشه رفیق و پا نباشه به عهدش وفا نباشه همه تلخیا رو بقچه کنم...
می خوام یه قلک بسازم از دلم حواسمو جمع کنم و یه روزی به وقتش که پر شد بشکنمش و آبروی عشق و بخرم