اصلا به درد هیچ غلامی نمیخورَد معشوقهای که واردِ دربارِ شاه شد...
بیعانهٔ هزار غلام است خندهات صد بار بندهٔ لب پر خندهات شوم
غلام دولت آنم که پای بند یکیست
گل در بر و مِی در کف و معشوق به کام است سُلطان جهانم به چنین روز غلام است گو شمع میارید دراین جمع که امشب در مجلس ما ماهِ رُخ دوست تمام است