متن معشوقه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات معشوقه
گویی،
عزرائیل،
آلبومی خیلی خیلی بزرگ
پر از تصویر مردم را دارد.
تا بتواند به وسیله ی آن
هرگاه خواست به راحتی جان یکی را بگیرد،
عکس معشوقه اش را به او نشان بدهد.
از این روست
که همه ی ما، پیش از جان سپردن،
به نرمی چشم می بندیم...
گل آفتابگردان
زلف خود گرفته پنهان
سر ذره ای حسادت
به ستیز گشته با من
دگر دست بکش ز گریه
رخ خود به من بگردان
بزن لبخند دلبرانه
بزن بر این فراق پایان.
هیچیک
ابرازش کنی..
عشق پایانی ندارد که تو آغازش کنی
شور و شوقی در من و سازش کنی
عشق را خواندند در روز ازل
تا که بر معشوقه ابرازش کنی
تو یک دشت از نرگس و سوسنی!
تو سرگیجه ی یاس و آویشنی!
نگاه تو دریا! صدایت بهشت!
پیام آورِ ناز و رقصیدنی!
تو معشوقه ی قلب این شاعری
خدایی و شاید به شکل زنی!
ببین! واژه هایم خجالت کشید...
تو از وصف در شعر، هستی غنی!
و من تا...
یک حادثه ی تلخم و یک خاطره ی زهر
آری تویی آن قندتر از قند ولی قهر
من کوچه ی بن بستم و یک مرد خیالی
تو دختر زیبایی و شهزاده ی این شهر
من بی خرد و گمشده در عصر زوالم
تو نابغه ی قرنی و علّامه ی هر...
گفتی که می خواهم تو را
گفتی و تو زیرَش زدی
یک روز معشوقه ت بُدَم
یک روزِ دیگر، دیگری!
یک روز ابرِ بارشی
یک روز چترِ خواهشی
جانِ دلم آخر بگو
مستی تو یا مجنون وشی؟!
شیما رحمانی
تمام دردهایم را،
--به [دریا] سپردم!
گمان بردم؛
گوشی شنوا دارد وُ
محرم اسرار است.
غافل که
معشوقه ای دارد؛
به نام [ساحل]...
لیلا طیبی (رها)
«گاهی از کوچهٔ معشوقهٔ خود می گذرم»
تا که هفت بندِ دلم را به نگاهش ببرد...!
ارس آرامی
چون زنی یاغی بشود،
قطره به قطره، اشک هایش را
میان زنبیل اش می گذارد و
تنهایی را می فروشد
برای معشوقه ای!!
شعر: روژ حلبچه ای
ترجمه ی اشعار: زانا کوردستانی
«گاهی از کوچهٔ معشوقهٔ خود می گذرم»
تا که هفت بندِ دلم را به نگاهش ببرد..!!
ارس آرامی
حواسم بود به پریشونیش...
به هوای وسیله آوردن رفت بیرون و وقتی که برگشت، بوی سیگار برداشت کلِ اتاقو!
گفتم:
- نکِش بدبخت! می میریا!
با پوزخند روی لبش، سرشو گرم کرد به باز کردن کروم و ویکریل و...
پرسیدم:
- خانومت مشکلی نداره؟
صداش خش دار بود، از سیگار...
دیربازیست که با خیالت درحیاتم،
چه شعر های که از چشم هایت نگفته ایم جانان من!
بازگشتن تو مثل بارش برف در کویراست
همانقدر نا ممکن،اما چه بگویم؟
چه بگویم از عشق سرکوب شده در سینه ام
معشوقه تمام نوشته هایم؛ خبرت هست که هرشب در خیالم گیسوانت را می...
ی حالتی هست
که قلب ی ضربان رو جا می ندازه؛
به نظرم قشنگ ترین دلیلی که می شه براش آورد اینکه
اون لحظه یاد معشوقه ش می افته :)
- کتایون آتاکیشی زاده
این تناقض را که میبینی فقط در ظاهر است...
عاشق و معشوقه بِسیار،عشق امّا نادر است!
ع.موسوی
وقتی مرد از خانه خارج شد؛ او دزدکی وارد خانه اش شد. زن با دیدنش از خوشحالی، در پوست اش نمی گنجید. عشق اش را بوسید و به آغوش کشید. تا ظهر با هم به معاشقه پرداختند و ظهر قبل از بازگشت مرد، از خانه خارج شد.
سه ماه بود...