امشب قلم در دفتر من گریه سر داد گویا دلش از شعر تنهایی گرفته! با اشک خود بر سینه ی دفتر روان ؛ گفت: بس کن نگارش ؛ در رثای او که رفته دور از تو و غمنامه های ناگزیرت بی شک کنار یار و دلدارش نشسته اما تو اینجا...