پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
اگر قلب می توانست فکر کند، می ایستاد....
فرناندو پسوا :همه ما دو زندگی داریم : زندگی واقعی مانهمان است که در کودکی رویایش را بافته ایم ، رویایی که در جوانی و میانسالی توی ابرها همچنان به پرداختنش ادامه می دهیمزندگی جعلی مان همینی است که در روابطمان با دیگران از سر گرفته ایم ، رفتاری کاربردی که به نفعمان است ، زندگی ای که با خوابیدن توی تابوت تمام می شود... زندگی...
ما باید سرنوشت خود را مثل اندام مان بشوییم و شیوه ی زندگی مان را مانند لباس هایمان عوض کنیم...
به چنگ آوردن چیزی که نتوان به چنگ آورد ،هنر است...
خوشایندترین راه برای “نادیده” گرفتن تراژدی زندگی، کتاب است....
-یه جا تو کتاب دلواپسی فرناندو پسوا خیلی قشنگ مود منو توصیف میکنه و میگه :‹ تنهایی تباهم می کند، بودن در جمع آزارم می دهد.. حضور دیگران افکارم را می گسلد ، من با دقّت خاصی در رویای حضور خودبه سر می برم، رویایی که نمی تواند دقت تحلیل گرانه ی مرا وصف کند..! ›± انگار بند بندش رو در مورد من گفته 🎻💙:)!...
فرناندو پسوا :یک مترسک خریده امعطر همیشگی ات را به تنش زده ام ؛گوشه ی اتاقم ایستادهدرست مثل توستفقط اینکه روزی هزار بار مرا از رفتنشنمی ترساند...!...
فرناندو پسوا :یک مترسک خریده امعطر همیشگی ات را به تنش زده امگوشه اتاقم ایستادهدرست مثل توست ؛فقط اینکه روزی هزار بار مرااز رفتنش نمی ترساند......
فرناندو پسوا :چرا می میریم؟ شاید به این خاطر که به اندازه ی کافی رویا نداریم ......
این قاعده زندگی است که میتوانیم از همه مردم بیاموزیم و باید بیاموزیم....