اگر قلب می توانست فکر کند، می ایستاد.
فرناندو پسوا : همه ما دو زندگی داریم : زندگی واقعی مان همان است که در کودکی رویایش را بافته ایم ، رویایی که در جوانی و میانسالی توی ابرها همچنان به پرداختنش ادامه می دهیم زندگی جعلی مان همینی است که در روابطمان با دیگران از سر گرفته ایم...
ما باید سرنوشت خود را مثل اندام مان بشوییم و شیوه ی زندگی مان را مانند لباس هایمان عوض کنیم
به چنگ آوردن چیزی که نتوان به چنگ آورد ،هنر است
خوشایندترین راه برای “نادیده” گرفتن تراژدی زندگی، کتاب است.
-یه جا تو کتاب دلواپسی فرناندو پسوا خیلی قشنگ مود منو توصیف میکنه و میگه : ‹ تنهایی تباهم می کند، بودن در جمع آزارم می دهد.. حضور دیگران افکارم را می گسلد ، من با دقّت خاصی در رویای حضور خود به سر می برم، رویایی که نمی تواند...
فرناندو پسوا : یک مترسک خریده ام عطر همیشگی ات را به تنش زده ام ؛ گوشه ی اتاقم ایستاده درست مثل توست فقط اینکه روزی هزار بار مرا از رفتنش نمی ترساند...!
فرناندو پسوا : یک مترسک خریده ام عطر همیشگی ات را به تنش زده ام گوشه اتاقم ایستاده درست مثل توست ؛ فقط اینکه روزی هزار بار مرا از رفتنش نمی ترساند...
فرناندو پسوا : چرا می میریم؟ شاید به این خاطر که به اندازه ی کافی رویا نداریم ...
این قاعده زندگی است که میتوانیم از همه مردم بیاموزیم و باید بیاموزیم.