پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
عطر وجودت ، ضرب بوسه ای شیرین ،می شود گلاب قمصر کاشان ../×هرم داغِ نفس هایت ،به علاوه ی چشمانی ستاره باران ،مساویست با هوای گرم کویر ../+جرعه ای ناب از احساست ،تقسیم لحظه های عریانی ،برابر با چشمه ای روانه ی صحرا ../÷و در آخر خوابی آرام در آغوش تو ،منهای کابوس رفتن ،معادل با یک فنجان قهوه ی داغ و شیرین ../-| رَقَمِ شیرینم |{ تو فقط باش تا همه ی محاسباتمدرست از آب در آید }سارا کیهانی (آسمان)...
میزبانی اش با منمیز و صندلی اش با منعشق و شیرینی اش با منتو فقط باش و فقط باش و فقط باش.......
هرچه هستی باشاما کاش...نه،جز اینم آرزویی نیستهرچه هستی باشفقط باش...!...
میشه تو ۴۰سالگیم باشی؟میشه وقتی غروب میشه تنها نباشم میخوام برم ولیعصرگردی؟یا نه اصلا غروبِ جمعه رو تنهایی بالا نیارم؟یا نه اصلا شبا قبلِ خواب بهت شب بخیر بگمُ مُچاله شم تو بغلِت؟میشه صُبحِش چشام تو چشایِ خُمارِت آخ واشه؟میشه هر وقت دستام لرزید یا اصلا یخ زد دستات باشه؟میشه با فک کردن بهت برقُ تو چشام ببینی؟میشه شب که تاریکِ سیاهِ به بودنِ فردات فک نکنم؟ببین فقط باش! هر جوری خُب؟...