جای قایق تابوت نشسته است جای آب دست های مردم! نمی دانم آن دوردست سهراب ایستاده است یا چهره ای دیگر جای او... «آرمان پرناک»
قایقی خواهم ساخت / خواهم انداخت به آب / دور خواهم شد از این خاک غریب / که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه عشق / قهرمانان را بیدار کند.