هلا ای آنکه سرگردان درون کوچه های سرد و جانسوز و گدازِ شهر بی مهر و وفا آواره میگردی ؛ شب یلدای درویشان بدور سفره ی عشق است خیاری نیست اناری نیست نه توت است و نه انجیری نه مشتی گندم و آجیل نه مشتی پسته و گردو ولیکن استکان...