سیاهی گوی بلورین چشمانت در شب آنچنان درخشان وهوس آلودتر میشود که روح و جسمم را با تو در می آمیزد .و خیال داشتن آغوش نابت با آن بوسه های آتشینت مرا تا مرز عشق و جنون میکشاند. چه هارمونی زیبایی!! سیاهی چشمانت ابروان پر پشتت مژگان در هم پیچیده...
به دلهای رقیب و من نشانی مشترک خورده که او هم با همین لبخند زیبایت کلک خورده..