متن بی وفایی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بی وفایی
ساده نبودم امان از تجربه بی وفایان
گفتم بی تو چه باید بکنم
تاری از زلف سیاهش را داد
گفتم مونس شبهایم تویی
عکس رخ چو ماهش را داد
موقع رفتن به همه بوسه ای داد
وبه من نگاه سرد بی مهرش را داد
گفتم همه عمر می مانم به انتظار
رفت و انتظار سر راهش را...
گفتمش بی تو چه بایدکرد
تاری از زلف سیاهش را داد
گفتمش مونس شب هایم تویی
از دور نگاه سردو بی مهرش را داد
به همه بوسه ای داد و به من از دور دستی تکان دادو خاطرات تلخش را داد
گفتمش می نشینم همه عمرم را ب انتظار
رفت...
تلخ تر از نبودنت.
بودن تو با دگریست.
دیگر به یاد تو دل شاد نمیشود
که رسمِ دلباختگی بییار نمیشود
چه سود از این همه فریب و نیرنگِ نگاه
که در دلِ این خیال، ای یار نمیشود
چرا که در دل، دریاهای غم نهفتهست
اگرچه در ظاهرم، دیگر درد نمیشود
در اندیشهی تو، دلِ عاشق شکست
که آنچه...
در پس تک تک حرفایت غم و اندوه است اما در پس خیالت بی خیالی
برای من سخن از محبت میکنی اما از تو جز بی محبتی چیزی نیست
زیبایی ات برایم اهمیتی ندارد وقتی زیبایی دلت را به کسی دیگر داده ای
دیگر عشقت برایم کم رنگ شده گویی...
از همان اول خرد با عشق چون پیمان نداشت
داستان خضر و موسی تا ابد سامان نداشت
شوقم از آغوش شیرینها و لیلیها گریخت
شور دنیا، قدر شیداییِ من، میدان نداشت
از قضا دل بر کسی بستم که خود دلباختهست
دل ولی بر باخت دادنهای من ایمان نداشت
چشم در...
چه کنم این دل صاحب مرده را
امانت بود به پیشت
رسم امانت داری همین بود
بچلانیش و مچاله پسش دهی
خدا کند دار مکافاتی باشد
نسیم نرم نوازش نشان نمیگیرم
ز باد و برگ و بهاران نشان نمیگیرم
سرشک سرخ سحرگاه میچکد ز نگاه
ولی ز چشم تو درمان نشان نمیگیرم
لبت چو لاله لطافت به باغ میبخشد
من از لب تو گلستان نشان نمیگیرم
شراب شوق شبانگاه شعله میگیرد
ولی من از می مستان...
من چشم ندارم که ببینم...
چشم یارم به چشم دگری گرم شود...