پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
یک وقت هایی آدم دلش می خواهد یکی یکی لباس هاش را بکند. بشود لخت مادرزاد. راه بیفتد توی شهر و و توی صورت آنها که با دست نشانش می دهند نعره بزند "خوب کردم. می فهمیدم دارم چه غلطی می کنم. دلم خواست بکنم. دلم خواست گند بزنم به زندگی ام. بله به زندگی یک نفر دیگر هم گند زدم!تاوانش را هم دادم... نوش جانم، تاوان مابقیش را هم می دهم"بعد برود روی بلند ترین سکویی که می بیند. دست هاش را از دو طرف باز کند و رو به یک شهر، نه! نزدیکتر... رو به همس...
آقا فاز این قدیمیا چی بوده بچشون پسر میشد یه عکس لخت ازش میگرفتن؟ مایه افتخار بوده که مثلا ببینید بچم بیلبیلک داره؟ لامصب عکسه رو هر جا قایم میکنم باز وقتی مهمون میاد آلبومارو میبینه عکسه از وسط آلبوم درمیاد ...
یادش به .....تا آخرین دکمه های تو ، مست می شدملخت و خوابیده تانگو میرقصیدیمسایه های در هم تنیده مان ، تحریک می کرد آنهراچه شد؟حال و هوای چشمانت شرجی است و لب هایت ازدهن افتادهاتاقمان سرما خورده و من از تب می سوزمپنجره ها هم که هی سرفه می کنندو تو تنها به قرص هایت وفاداریچه خواهد شد...