نمکین می بود خنده هایت اگر اشک هایت را کمی شیرین تر کنی نفس ها می گذرد از ترفند گرد و خاک نرفته در چشم ،برای شستن تمام دغدغه های دلت و تو چه می دانی که خوزستان چشم هایت به رغبت مالچ نمی خواهند و چه فایده اگر مالچ...
سایه ها تمام می شوند از تابش بی دریغ عشق و شبح در پی روزنه ای گم می شود سکوت سرد همین حوالی تنم را می لرزاند انگار که آب در آسمان یخ زده باشد این بار هم به آمدن تو ایمان دارم.