مرا بگیر آتشم بزنو جان بده به منو در سپیده ی جان روشن باش مرا ببین ای که بی تو منم بی تو میشکنم ای تمام جهان با من باش... برشی از ترانه
دلم را شهردار شهر عشقت کن که بنویسم به روی تابلوهای خیابان: دوستت دارم
لبخند زد به ساعت روی جلیقه اش فرقی نداشت ساعت و روز ودقیقه اش مو شانه کرد... ریش تراشید... عطر زد... این بار هیچ حرف ندارد سلیقه اش بر صندلی نشست... کبریت زد به پیپ دستی کشید روی تفنگ عتیقه اش با این پدر بزرگ فقط قوچ و میش کشت...