پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
محمود دولت آبادی:شیرینی های زندگانی ،بیش از یک بار به کام نمی نشیند !اما تلخی هایش ،هر بار تازه اند ... هر بار تازه تر ......
آن جا یک قهوه خانه بود. اما ننشستیم به نوشیدن دو تا استکان چای. چرا؟ دنیا خراب می شد اگر دقایقی آن جا می نشستیم و نفری یک استکان چای می خوردیم؟ عجله، همیشه عجله... کدام گوری می خواستم بروم؟ من به بهانه ی رسیدن به زندگی، همیشه زندگی را کشته ام. ...
محمود دولت آبادی:اینجا روی دست بلندت میکنند. اما نه برای اینکه در بالا نگهت دارند. رو ی دست بلندت میکنند تا به زمینت بزنند...
محمود دولت آبادی:از انسان های پرتوقع فاصله بگیراین ها مقیاست را به هم می زنندو حرمت مهرت را می شکنند.چون آنها حافظه ی ضعیفی دارندو خوبیها را زود فراموش می کنند ......
محمود دولت آبادی:روزگار همیشه بر یک قرار نمی ماندروز و شب دارد روشنی دارد تاریکی دارد کم دارد بیش دارددیگر چیزی از زمستان باقی نمانده تمام می شود بهار می آید......
محمود دولت آبادی :اگر به این می اندیشی که دیگران چگونه به تو می اندیشندیا از دیگران می ترسییا خودت را باور نداری...
محمود دولت آبادی:شیرینی های زندگی بیش از یک بار به کام نمی نشیند،اما تلخی هایش ، هربار تازه اند ، هربار تازه تر......
محمود دولت آبادی:نمی دانم تو مُلتفِت شده ای یا نه که بعضی مردها ،از عمری که دارند ، پیرترند ...!...
محمود دولت آبادی:روزگار همیشه بر یک قرار نمی مانَدروز و شب دارد ، روشنی دارد ؛تاریکی دارد ، کم دارد ، بیش دارد !...
محمود دولت آبادی:از آدمهای پرتوقع فاصله بگیراینها مقیاست را به هم می زنندو حرمت مهرت را می شکنند.چون آنها حافظه ی ضعیفی دارندخوبی ها را زود فراموش میکنند.....
محمود دولت آبادی:حتما نباید کسی پدرت را کشته باشد تا از او بیزار باشی!آدم هایی یافت می شوند که راه رفتنشان، گفتنشان، نگاهشان و حتی لبخندشان در تو بیزاری می رویاند!...
محمود دولت آبادی :مطلب این که حرف باد است ، اما فکر آتشآتش را باید اول گیراند ، باد خودش به آن دامن می زند !...
️هیچ فردای روشنی در چشم انداز نیست. هیچ کس نمی داند چه خواهد شد. با دریغ باید گفت مردم پذیرفته اند تا دیگران دربارهٔ سرنوشت شان تصمیم بگیرند، و همچنان منتظر تصمیماتی هستند که امیدوارند درباره شان گرفته بشود. این خیلی بد است؛ خیلی بد است که یک ملّت بپذیرد هیچ نقشی در تعیین سرنوشت خود نمی تواند داشته باشد. پذیرفتن حالت انفعالی صِرف برای یک ملّت مثل زهر او را مسموم می کند....
در من چیزى کم بود و در این زندگانى هم چیزى کج بود. میان ما و این زندگانى یک چیزى گنگ ماند. ما دیر آمدیم، یا زود. هرچه بود به موقع نیامدیم. از کتاب “ کلیدر “ [ محمود دولت آبادى]...
محمود دولت آبادی:آرام؟آرام برای چه باید گرفت؟وقتی بمیریم خودبه خود آرام می گیریمپیش از آنکه بمیریم که نباید بمیریم!...
محمود دولت آبادی : آرام ؟ آرام برای چه باید گرفت ؟وقتی بمیریم ، خود به خود آرام می گیریمپیش از آنکه بمیریم که نباید بمیریم ! کلیدر ...
محمود دولت آبادی:عشق اگر پیدا شد که دیگر عشق نیست, معرفت است.عشق از آن رو هست...که نیست! پیدا نیست و حس می شود.....
محمود دولت آبادی :چرا نباید صریح بگویم که دوست داشته شدن از سوی کسی که دوستش می داری آن حس و حالتی است که در واژۀ عام و عادی خوشبختی نمی گنجد....
محمود دولت آبادی:این جماعتی که من می شناسم به دو چیز عادت کرده اند : نکبت و قدرت ! نکبت را با قناعت تحمل می کنند و قدرت را با ترس و پرستش ......
محمود دولت آبادی :اگر به این می اندیشی که دیگران چگونه به تو می اندیشند ، یا از دیگران می ترسی ، یا به خودت باور نداری...
محمود دولت آبادی:آدم های سالم، مثل هم هستند!زیرا خوشبختی یک رنگ دارد...این بدبختی ست که رنگارنگ است!...
محمود دولت آبادی:ما به آدم هایی محتاجیم که به آینده ی بچه هایشان فکر کنند ، نه به گذشته ی پدرهایشان !...
محمود دولت آبادی:گفت که غصه اش را نخورَد ؛چون که آدم اگر پیش از بلا شروع به غصه خوردن کند ، بلا زودتر او را از پا می اندازد ...تا برف نیامده آدم پارو برنمی دارد و بالای بام نمی رود !...
محمود دولت آبادی:پیری به نظرم چیزی نیست جز بی آیندگیو اگر انسان دچار پیری زودرس می شود،برای این است که فردایی نمی بیند!...
واژگان در شرح سکوت آدم ها چه قدر اندک و چه مایه بی بضاعت اند.» بیرون در»محمود دولت آبادی...
محمود دولت آبادی:ما به آدم هایی محتاج هستیم که به آینده ی بچه هایشان فکر کنند، نه به گذشته ی پدرهایشان....
محمود دولت آبادی:وقتی یک رابطه تمام می شود باید تمام شدنش را پذیرفت ؛ نه این که آنقدر ادامه اش داد که با تحقیر یا خیانت تمام شود !...
محمود دولت آبادی :اما حسابِ کار و نان جداست و حسابِ خوشا-بد آمدن جدا .گاهی آدم ناچار است رزق و روزیِ خودش را از دستِ یزید بگیرد، دستی که به گرفتنِ مزد دراز می شود، همان دستی نیست که به گرفتنِ مدد ! جای خالی سلوچ...
هیچ فردای روشنی در چشم انداز نیست. هیچ کس نمی داند چه خواهد شد. با دریغ باید گفت مردم پذیرفته اند تا دیگران دربارهٔ سرنوشت شان تصمیم بگیرند، و همچنان منتظر تصمیماتی هستند که امیدوارند درباره شان گرفته بشود. این خیلی بد است؛ خیلی بد است که یک ملّت بپذیرد هیچ نقشی در تعیین سرنوشت خود نمی تواند داشته باشد. پذیرفتن حالت انفعالی صِرف برای یک ملّت مثل زهر او را مسموم می کند....
بیا وداع کنیم ... بیا وداع کنیم ... اگر بنا باشد کسی از ما بماند ... همان به که تو بمانی ... "کینه ی" تو به کار این دنیا بیشتر می آید تا "عشق" من !.........
محمود دولت آبادی :اگر می خواهید یک ملت را نابود کنید،باید افراد را تک به تک از هم دور کنید؛ تا دچار افسردگی شوند و از بین بروند....
درد اینجاست که درد رانمی شود به هیچ کسحالی کرد..!...
محمود دولت آبادی :گاهی باید از دیگران فاصله بگیریاگر اهمیت دادندارزشت را خواهی فهمیدو اگر اهمیتی ندادندخواهی فهمید کجا ایستاده ای ....
زیباترین روحیه ی سنتیِ ما، عشق به بهار و نوروز است؛ و ما مردم، علی رغم این همه مصیبت و مصیبت زدگی چه استعدادی برای زندگی و شادمانی داریم....
محمود دولت آبادی :پیری به نظرم چیزی نیست جز بی آیندگیو اگر انسان دچار پیریِ زودرس می شودبرای این است که فردایی نمی بیند...
آن جا یک قهوه خانه بود.اما ننشستیم به نوشیدن دو تا استکان چای. چرا؟دنیا خراب می شد اگر دقایقی آن جا مینشستیمو نفری یک استکان چای میخوردیم؟عجله،همیشه عجله...کدام گوری میخواستم بروم؟من به بهانه رسیدن به زندگی،همیشه زندگی را کشته ام......
آدمیزاد گاهی به یک نظر هواخواه کسی می شود ، گاهی هم صد سال اگر با کسی دمخور باشد دلش بار نمی دهد که با او دست به یک کاسه ببرد ......
ﺁﺩﻡ ﺑﺪﻭﻥِ ﻋﺸﻖ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﯽ ﻛﻨﺪ ...!ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﻣﻦ ﻣﯽﺩﺍﻧﻢ ،ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﻧﻪ ﺍﺯ ﻛﺴﯽ ﺷﻨﻴﺪﻩﺍﻡ ،ﻭ ﻧﻪ ﺩﺭ ﺟﺎﻳﯽ ﺩﻳﺪﻩﺍﻡ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻳﺎﺩﻡ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ .اﻳﻦ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻭﺟﻮﺩِ ﺧﻮﺩﻡ ،ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩِ ﺧﻮﺩﻡ ،ﺍﺯ ﻋﻤﺮﯼ ﻛﻪ ﺗﺒﺎﻩ ﻛﺮﺩﻩﺍﻡ ﻓﻬﻤﻴﺪﻩﺍﻡ !ﻧﻪ !ﺁﺩﻡ ﺑﺪﻭﻥِ ﻋﺸﻖ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﯽ ﻛﻨﺪ ...!...
محمود دولت آبادی:اینکه دیگران ما را آدم حساب نکنند یک چیز است، اما اینکه ما خودمان را آدم حساب نکنیم یک چیز دیگر است!...
محمود دولت آبادی:برای همدل خود لازم نیست همه چیز را بگویی تا او اندکی از تو را بفهمد ، بلکه کافی است اندکی بر زبان بیاوری تا او همه ی تو را دریابد ......
بگذر تابستان بگذرحال من با تو خوب نمیشودپاییز حال مرا خوب میشناسد......
بیگ محمد : هیچ وقت عاشق بوده ای ستار؟ستار : عاشق زیاد دیده ام.بیگ محمد : راه و طریقش چه جور است عشق؟ستار: من که نرفته ام برادر!بیگ محمد : آنها که رفته اند چه؟ آنها چه می گویند؟ستار: آنهاکه تا به آخر رفته اند، برنگشته اند تا چیزی بگویند......
محمود دولت آبادی:از انسان های پرتوقع؛فاصله بگیراین ها مقیاست را به هم می زنندو حرمت مهرت را می شکنند.چون آنها حافظه ی ضعیفی دارندو خوبیها را زود فراموش می کنند ......
محمود دولت آبادی:پیری به نظرم چیزی نیست جز بی آیندگی، و اگر انسان دچار پیریِ زودرس می شود، برای این است که فردایی نمی بیند ... !...
مشکل اینجاست :همیشه آدم های تنوع طلبدست می گذارند روی آدمهای وفادار،افسوس ......
همزمان،انسان در مسیر عمر خودمگر چند بار می تواندبه دوستانی بر بخوردکه از میان آنها همزبانی بیابد ...؟...
آرام؟آرام چرا باید گرفت؟وقتی بمیریم،خود به خود آرامیم!پیش از آنکه بمیریم که نباید بمیریم!...
آرام ؟ آرام برای چه باید گرفت ؟!وقتی بمیریم خود به خود آرام میگیریم ؛پیش از آنکه بمیریم که نباید بمیریم !...
عشق مثل همین بادهای کویریست ،مگر نیاید ! وقتی آمد چشمها را کور میکند !...
ما به آدمهایی محتاج هستیم که خود را مدیون زندگانی بدانند نه طلبکار آن !به آدمهایی محتاج هستیم که به زندگانی عشق داشته باشند نه کینه به آدمهایی محتاج هستیم که به آینده بچههایشان فکر کنند نه به گذشته پدرهایشان ...ما از فرومایگیها استقبال نباید بکنیم ، بلکه میخواهیم اول چنین روحیههای بیماری را در هم بشکنیم...