در دقایقِ کوتاهی لوله ی اکسیژن از بینی اش بیرون افتاد و چشمانش را بست و بی ناله و فریاد به آرامش رسید. قرآنِ کوچکش را که شب ها برای اطمینانِ خاطر از بودنش با دست چرخاندنِ زیرِ بالِش حضورش را می آزمود بر سینه اش گذاشتیم و شیر قل...