"مسیح" نیستم اما ! "مصلوبم " به عشق "تو...
فرعون به گل مانده ی افسانه ی نیلم هر بار که شود گوشه ی چشمان تو مرطوب تا اینکه بفهمیم که از ماست که بر ماست هیزم شکن دهر تبر ساخته از چوب از دست دلم شاکیم ای عشق تو داور من تن به مدارا بدهم یا که به سرکوب...
چه خوب ! رفته ای اما ، هنوز هم خوبم خیالِ خام نکن ؛ اینکه سخت ، آشوبم ! جهان ، هنوز جهان است و من سراپا شور تو را به یاد ندارم ، نگارِ محبوبم !!! ببین چه شاد و خرامان و سرخوشم بی تو وَ در صبوری و...