شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
با رقیبان خیالی گرم پیکارم هنوزبا خیالات تو جان دارند افکارم هنوزمن سزاوار سکوتت نیستم حرفی بزنشب شد و با شوق دیدار تو بیدارم هنوزای که درمان دل وامانده ام را ازبریبعد درمان طبیبان نیز ، بیمارم هنوزخواب را ازمن گرفتی چشم هایم را ببینمثل باران بهاری گاه می بارم هنوزچشم در راهی که رفتی مانده ام دیوانه واربا تمام دلخوری ها دوستت دارم هنوزخانه ی دل را که با نفرت تو ویران ساختیدر پی آباد آن مانده است معمارم هنوزگرچه...
دیوار ما از خشت اول کج نبود، امااین عشق پیر لعنتی معمار خوبی نیست...
خرابم می کند با اخم و با لبخند می سازددلم را برده معماری که فکرش را نمی کردمروز معمار مبارک...
خرابم می کند با اخم و با لبخند می سازددلم را برده معماری که فکرش را نمی کردم...