اینجا تمام حنجره ها لاف می زنند هرگز کسی هرآنچه که می گفت ، آن نبود !
در مسیر خود هزاران پیچ و خم دارم رفیق درد هایی تلخ، اما تازه دَم دارم رفیق دوستانِ بی وفا بسیار اما در عوض دشمنانی با وفا و هم قسم دارم رفیق با همه نامهربانان مهربانی میکنم چون که در قلبم خدایی محترم دارم رفیق من برای بهترین و بدترین...
کوچه جهنم است ، خیابان جهنم است این روزها بدونِ تو تهران جهنم است
می گفت آمده که غمم را هرس کند جای هرس،فقط به وجودم هراس داد!
درفال غریبانهٔ خود گشتم و دیدم جز خط سیاهی، ته فنجان خبری نیست...
با خاطره های تو که سرسبزیِ محضی هر روز برای منِ دیوانه، بهار است ...!
گیرم غم روزگار سنگین باشد گیرم دل بی قرار غمگین باشد باید بکَنیم بیستونی در خویش تا آخر شاهنامه... شیرین باشد!
طاعونی از تردید افتاده ست در دینم حتی به آغوش تو مدت هاست بدبینم...
. خدا کند که اگر بین مان کدورت بود به حد فاصل دیوار و در خلاصه شود...
کشف کردم چشمت از هر الکلی گیراتر است راضی ام از این که کشفِ دستِ رازی نیستی... .
پا به ماهِ غمم، ولی افسوس پای چشمان ماه می خندم و به این که چقدر ساده شده ست روزگارم تباه، می خندم... .
پشت این لبخندها ، سی سال غم دارم رفیق...
«مرد»ی به این که عشق ده زن بوده باشی نیست مردان قدرتمند، تنها «یک نفر» دارند!
یک روز -شاید زود، شاید دیر- می فهمی زخم زبان مردمِ نامرد یعنی چه؟! .
همین که گاه به من فکر میکنی کافیست بمان و پشت سرم عاشقانه غیبت کن
به مرگ راضی ام، اما به رفتنت هرگز نرو! بمان و بمیران مرا در آغوشت...
تاریخ بی حضور تو یعنی دروغ محض سال هزار و چند که فرقی نمیکند ...
فرض کن حسرتِ پاییز تو را درک کند روز برگشتنِ او اول آبان باشد
بغل گرفته غمی کهنه آسمان مرا...
دیوار ما از خشت اول کج نبود، اما این عشق پیر لعنتی معمار خوبی نیست
مثل موهای فرت در زیر باران بهار آه ... می بینی؟ گره خوردست امشب کارمان!
گفتى چه خبر ؟ گفتم و هرگز نشنیدى جز دورى ات اى عشق به قرآن خبرى نیست
مثل موهای فِرَت در زیر باران بهار آه... می بینی؟ گره خورده ست امشب کارمان .
پشت این لبخندها ، سی سال غم دارم رفیق