شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
من و امشب هوای عاشقی و چشم بیداری /جمال شاهدی ، آوای چنگی، جام سرشاری /چو مجنون سُرمه می بندم ز گَرد محمل لیلی /قدم روزی اگر اِی دوست روی دیده بگذاری /در این اندیشه ام بوسی بدزدم از لبت امّا /مِی همّت نخورده ما کجا و رسم عیّاری؟من از برق نگاه دلنشین دوست دانستم/نیستانی به خاکستر نشیند از دَم ناری /حکایتها کُند از وادی گسترده غفلت /قیام نالهای از سینه صِید گرفتاری /جهان در بیخیالی خوش بوَد ساقی عنایت کُن /بده پیمانه...
رفتی ای آرام جان آتش بجانم کرده ای...
رفتی ای آرام جان آتش بجانم کرده اینشتر غم را فرو در استخوانم کرده ای...