زنبور که نیشمان میزد مادربزرگ ریحان را می چکاند ضماد میکردمیزد جای نیشش بوی ریحان می پیچید توی سوز گزگزمان دل پیچه مان با شاخه نبات و دم کرده چای قلمی خوشرنگ خوب میشد و در خیالمان نخ نبات جادوی قاشق مادربزرگ بود سردرد که میشدیم با دستهای چروک و...
این خدای رب العالمین از دار و ندار دو دنیایش عطرش را به تو بخشید، باور کن صدای تو بو دارد نگاهت بو دارد حتی بوسه هایت بو دارد از آغوشت نگویم، که هر کس به من می رسد آدرس عطر مرا می پرسد!