زنبور که نیشمان میزد
مادربزرگ ریحان را می چکاند
ضماد میکردمیزد جای نیشش
بوی ریحان می پیچید توی سوز گزگزمان
دل پیچه مان با شاخه نبات
و دم کرده چای قلمی خوشرنگ خوب میشد
و در خیالمان نخ نبات جادوی قاشق مادربزرگ بود
سردرد که میشدیم با دستهای چروک و زبر و مهربانش
سرکه روی پیشانیمان می مالید
وناخوش که بودیم ذغال و سکه پنج ریالی و تخم مرغ
مرغ عزیزتر از جانش دم دست بود
در چشمانش زیباترین ،خوبترین،خوش قد و بالاترین
بودیم که چشم حسود و بخیل مارا نظر کرده
تخم مرغها را که میشکاند و انشاالله که می کرد
ماشاالله خوب میشدیم
تشکهایش بوی نفتالین میداد اما
توی بالشمان گل محمدی گذاشته بود
تا خواب راحتی داشته باشیم
کیسه سبز _وان یکادش_ به زیرپوشمان سنجاق بود
و چهارقل مکتب سالهاپیش پشت وپناهمان
خدا بیامرزدش
کاش این روزهای ویروس کنارمون بود
شاید به معجزه محبتش دلمان گرم میشد.
ZibaMatn.IR