سه شنبه , ۱۱ بهمن ۱۴۰۱
هر چند که سرد است جهان با دلِ خونم؛جاری ست، از او، غم، به رگِ حسّ جنونم؛صد شکر که در فصلِ زمِ پُرنمِ دنیا،با مهرِ محبّت شده دل گرم، درونم!شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)...
من نیگا، رفتم دمه مغازه گفتم محبت داری، لبخند زد گفتم انقد کمه، میخوام ببرم،گفت ندارم تموم کردم.همه جارو گشتم پیدا نشد که نشد..یهو یکی رو دیدم که آشنا میزد، یه آدرس داد گفت اونجا پیدا میشه.رفتم یه محله قدیمی تو کوچه پس کوچه، آخر یه کوچه بن بست یه زیر پله بود که شده بود مغازه، یه پیرمرد باحال نشسته بود اونجا، گفتم محبت داری،گفت چقد میخوای،وقتی اینو گفت خستگیم فرار کرد.گفتم یه چند کیلو بده، وقتی داشت برام وزنش میکرد یه ذره مزه مزه...
♥️ℒℴνℯ♥️♡پدر میگفت:محبتت را به برگ ها سنجاق مزنکه باد با خود می بَرد...محبتت را به آب جویی بریزکه با ریشه ها عجین شود...ریشه ها هرگز اسیر باد نیست... ♡مادر میگفت:پروانه ی محبتت رابه تار عنکبوتی بینداز که سیر نباشد...محبتت را به خانه ی دلی بنشانکه خیال بیرون شدن ندارد... ♡و یاد معلمم بخیر...هر وقت به آخر خط میرسیدم میگفت:نقطه سر خط...♡مهربانتر از خودت با دیگران باش♡ ...
کمیاب ترین آدم هایی که واژه انسانیت برازنده شان استکسانی هستند که می دانند ممکن است محبت شان هیچ وقت جبران نشودولی باز هم محبت می کنند…!اشک باران...
پزشک خودکارش را روی میز می گذارد و به صندلی تکیه می دهد:« اگه همه ی حرفایی که می زنم خوب گوش بدی؛ حالش زود خوب می شه». سرم را تکان داده و او ادامه می دهد:« دستور العملش ساده ست. صبح، ظهر، شب، یعنی حداقل سه وعده در روز؛ بغلش کن». ابروهایم از تعجب بالا می رود. - بغل محکم و عمیق؛ با احساس. باشه؟! سکوتم را دیده و ادامه می دهد:« اگه سختته که هرروز بهش بگی چقدر دوستش داری؛ حداقل ی بار در هفته این جمله رو به زبون بیار. بقیه روزها هم سعی کن با رف...
شب یا روز روشنایی یا تاریکی فرقی نمی کند رویا ها همیشه تصویر تو را به رخ می کشند...
یک جایی شنیدم که می گفت:"کسی که تاج رو بخواد،سنگینی تاج هم تحمل می کنه..."خواستم بگم اگه کسی واقعا شما رو بخواهد ضعف ها، بد قلقی ها،شکست ها،کمبود های شما را هم میخواهد،و از آنها دلیلی برای رفتن نمی سازد...میماند و در کنار هماز همدیگه آدم های بهتری میسازید،نه با اصرار به تغییر" بلکه با عشق به آنچه هستی"...
خواهشاً وقتی یه نفر یه کاری براتون انجام میده حداقل تشکر نمیکنید نگید وظیفه بود هیچکس وظیفه ای در قبال شما نداره و اگر کاری براتون میکنه از لطف و محبت و مهربونیشه...
محبت:نمی دانم محبت را بر چه کاغذی بنویسم که هرگز پاره نشود بر چه گُلی بنویسم که هرگز پر پر نشود بر چه دیواری بنویسم که هرگز پاک نشود بر چه آبی بنویسم که هرگز گِل آلو نشود و سر انجام بر چه قلبی بنویسم که هرگز سنگ نشود.Sita atayeeInsatgram | @baran88486...
محبتمجذور شعاع نگاهتضرب در عدد پیمساوی است بامساحت محبتت...
محبت سنگ نیستبه سمت دلها پرتاپ کنیدنمی شکند دل را جلا میدهد........
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچدانی که پس از مرگ چه ماند باقیعشق است و محبت است و باقی همه هیچ...
ای خوش آن عمر که در شغل محبت گذرد...
یلدا با مهر و محبت یلداستبا دوست داشتن ...عشق ...علاقه ...عاطفه...با دستهای اناری مادرمبا خاطره های شیرین پدرمیلدا بهانه ای ست برای از تو گفتنرعنا ابراهیمی فرد...
ﮔﺎﺑﺮﯾﻞ ﮔﺎﺭﺳﯿﺎ ﻣﺎﺭﮐز:ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺁﺩﻣﻬﺎﺑﺰﺭﮔﻪﺧﯿﻠﯽ ﺑﺰﺭﮒ ...ﺷﺎﯾﺪﻡ ﺑﻪ ﻭﺳﻌﺖ ﯾﮏ ﺩﺭﯾﺎ ﺍﺳﺖ،ﺍﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺮ ﮐﺮﺩﻧﺶﯾﮏ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﻣﺤﺒﺖ ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ ......
زنبور که نیشمان میزدمادربزرگ ریحان را می چکاندضماد میکردمیزد جای نیششبوی ریحان می پیچید توی سوز گزگزماندل پیچه مان با شاخه نباتو دم کرده چای قلمی خوشرنگ خوب میشدو در خیالمان نخ نبات جادوی قاشق مادربزرگ بودسردرد که میشدیم با دستهای چروک و زبر و مهربانشسرکه روی پیشانیمان می مالیدوناخوش که بودیم ذغال و سکه پنج ریالی و تخم مرغمرغ عزیزتر از جانش دم دست بوددر چشمانش زیباترین ،خوبترین،خوش قد و بالاترینبودیم که چشم حسود و بخیل مار...
دلم دیگر ز دست غم تکیدهبه جای اشک ز دیده خون چکیدهمحبت گشته آهویِ رمیدهسگِ دل بی امان سویش دویدهندارد این دلم تاب جداییمحبت را کنم دائم گداییسگ دل را بگو آرام گیردزبان واقِ خود در کام گیردسگ دل گَر نشیند با اشارهمحبت سوی دل آید دوبارهمهارش کن به قلاده سگِ دلشَوَد جاری محبت در رَگِ دلتَکیده = شکسته...
سه خصلت موجب جلب محبّت مى شود: خوش خویى، مُلایمت و فروتنی ...- امام علی (ع)...
آنی که ز صبح خنده بر لب دارد بر قلب کسان بذر محبت کاردهر روز بخند و شاد باش ای دوست بگذار جهان بر تو محبت آرد...
گل سرخ محبت را به گل آبی روحم بدل میکنماسب سیاه مرادم را به رنگ سپید می آلایمهر دویشان را در دریای آرزوها می رویانمو در بقچه ای از محبت تقدیمش میکنم به توساناز ابراهیمی فرد...
خشنود نشو دشمن اگر کرد محبتخندیدن جلاد ز شیرین سخنی نیست...
بی محبت مگذران عمر عزیز خویش رادر بهاران عندلیب و در خزان پروانه باش...
مریم ؛ با تمام احساس و بی ادعا به افرادی که سلامت را جوابگو هستند محبّت کن فقط محبّت در تمام بالا و پایین شدن روزگار گم نمی شود الباقی احوالات همه به فراموشی و گاه به خاک سپرده می شوند....
پاییز سرشار از رنگ های گرم ، خوب می آموزد عشق ومحبت را بیایید آتشین باشیم ،گرمی فروزقلب دیگران ،از پاییز باید آموخت، نغمه ی محبت وشعر دل دادگی را وقتی در باد برگ هایش را پای کوبان به رقص وامی دارد تا شادی بخش قدم های رهگذران عاشق باشد....حجت اله حبیبی...
آدم ها تمام زمین را تسخیر کرده اند ، اما فقط تعداد کمی انسان در کنارشان وجود دارند...
دل آدم عین یک باغچه پر از غنچه استاگر با محبت غنچه ها را آب دادی باز می شونداگر نفرت ورزیدی غنچه ها پلاسیده می شوند.سیمین دانشور سووشون...
خانه ام می گوید : ترکم مکن که گذشته ات در من نهفته استراه نیز می گوید : در پی من بیا که آینده ات منماما من به خانه و راه می گویم : مرا گذشته و آینده ای نیستاگر بمانم، در ماندنم رفتن است و اگر بروم، در رفتنم، ماندنکه تنها محبت و مرگ، همه چیز را دگرگون توانند کرد...
تا به شب عادت کردیم صبح شد...صبح را زیاد نمی شناختیم...تا صبح آمد دلبری کند و با لطافتی نوازشمان کند.نفهمیدیم چه شد که دیگر صبح نبود...عمر صبح کوتاه بود...عمر هر چیز نوازشگری کوتاه است...ظهر آمد که بگوید عاشقمان هست و چقدر پایمان وای می ایستد...از قضا تابستان بود و محبتش ما را سوزاند و داغمان کرد...تمام هم نمی شد که برود...ولی رفت...با همه محبتهای زیادیش رفت...چرخید و چرخید.و بعد شب آمد و چند ستاره نشانمان داد و فکر کردیم ...
«دلنوشته» از هیچ کس هیچ انتظاری نداشته باشآدم ها زیاده خواهندکم بخواهی تمامت را می خواهندبیشتر که بخواهی می شوی غول چراغ جادوی خواسته هایشان ...محبتی که نمی کنند و از تو همیشه می خواهندصداقتی که در وجودشان مرده است و در وجود تو می جویندتوجهی که ندارند و انتظارش را از تو دارندو دوستت دارم هایی که وقت نیاز کنج لب هایشان ذکر می شودتا آمین لب های تو ، مستجابش کندآدم ها همیشه آدم نمی مانندوقتی که هوس خوردن سیب هم خدای آنها را...
کلمه آدم میکشه ! یه وقتایی دستتونو چاقو میبره یه وقت لبتون رو کاغذ می برهاون وقت که با کاغذ میبره دردناک ترهچون کاغذ برای بریدن نیست !کلمه نیومده بود ما باهاش آدم بکشیماومده بود ما باهاش به هم ابراز محبت کنیمدست همو بگیریم غم همدیگه رو بخوریم ما از کلمات بمب درست کردیم خنجر درست کردیم با کلمات آدما رو شکنجه میدیم ......
چه روز های خوبی بودهردو احوال پرس ما بودندآفتاب و بادشور و شوق اول دبستان و دوستانی لطیف تر از برگ درختهنوز حسادت رنگشان را عوض نکرده بودشهر مال ما بودو هر آنچه که در آن بودشاد بودیم و شادمی خندیدیم برای هر چیزی که اتفاق می افتادبرای وزش بادیکه مارا به عقب پرتاب می کردسردی هوایی که رخساره را سرخاب می کردعشق ما بودیمرنگین کمان محبت نیز ماسه دوست بودیمسه همیار ، سه همدمهنوز دارم به یادسبز می شدند سر راه...
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچدانی که پس از مرگ چه ماند باقیعشق است و محبت است و باقی همه هیچﺑﺸﻨﻮ ﺍﺯ “ﻣﻦ”…ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ “ﺭﺍﻭﻱ” ﻣنم ﺭﺍﺳﺖ ﺧﻮﺍﻫﯽ، ﻫﻢ ﻧﯽ ﻭ ﻫﻢ ﻧﯽ ﺯﻧﻢﻧﺸﻨﻮ اﺯ ﻧﻰ، “ﻧﻰ “ﺣﺼﯿﺮﻯ” ﺑﻴﺶ ﻧﻴﺴﺖﺑﺸﻨﻮ ﺍﺯ “ﺩﻝ”…”ﺩﻝ” ﺣﺮﻳﻢ ﺩﻟﺒﺮﻳﺴﺖﻧﻰ ﭼﻮ ﺳﻮﺯﺩ ﺧﺎﻙ ﻭ ﺧﺎﻛﺴﺘﺮ ﺷﻮﺩ“ﺩﻝ” ﭼﻮﺳﻮﺯﺩ، ﻻﯾﻖ “ﺩﻟﺒﺮ” ﺷﻮﺩمولوی بلخی...
.وقتی نگاه پر سکوتم را ...بر قاب خالی خاطره های قدیمی می اندازمنمی دانم...از جان این دنیا چه می خواهموقتی ترنم سبز بادهای وحشی بودن رامژه های به خواب رفته ام رااز میان واژه های خیالی و توهم باراز میان چهار چوب منظبط یک قانونبه انتظار یک روز آفتابی می خوانممی گویم :انتظار بیهوده است و بودن یک سرابو واژه های حقیقی هستیدر خطوط مورب هوادر پشت چشم های شفاف مکدرکه زیستن را می طلبند معلق استآیا جان پر وهم و شور دنیاکه...
وقتی نهال محبتت را در کویر سینه ام می کاری، طفل شکوفه بارور می شود وچشمه ی معرفت، از درونم می جوشد، تا رنگین کمان امید ،باغ وجودم را بیاراید وباران اشک، زینت بخش چشم ِ خشکیده ام شود . تو کیستی: بهار ایمان ،آیینه ی راز یا رکوع نماز ،که وقتی در برابرت می ایستم ، بی اختیار، برسجاده ی بندگی فرود می آیم.... و چه دل پذیر است، رکوعِ عشق در برابر کعبه ی محبت...حجت اله حبیبی...
به مادرم فکر می کنمتپش های قلبم به لکنت می افتند!ظرفیت یادآوری این حجم از محبت او را ندارند!...
احساس تنهایی زمانی به انسان دست می دهد که هدف اصلی در زندگی رسیدن به «امنیت فردی» باشد ، بدون تردید بسیاری از ما در پشت چهره های شاد و بذله گویی هایمان غرق در وحشتیم !می ترسیم مبادا شغل ، پول یا زیبایی خود را از دست بدهیم ، از پیر شدن می ترسیم و از تنها ماندن و زندگی کردن و مُردن !و به همین خاطر است که رفتارهایمان این چنین جنون آمیز است و دوای دردمان چیست؟ محبت دیدن ، دوست داشته شدن ......
یلدا و پاییز و زمستان همه بهانه استمهم باهم بودن و کنار هم خوش بودن استوگرنه یک ثانیه کم و زیاد بودنِ شب که دلیل بر یلدایی نیست..یلدا محبّت آدمی ستکه طولانی ترینِ آن، بهترینِ آن است...
مایک عذرخواهی به خودمان بدهکاریمبرای تمام وقت هاییکه می دانستیم قدرمان را نمیدانند،اما باز محبت کردیممی دانستیم حرفمان را نمی فهمنداما باز گفتیممی دانستیم حقیقت را نمی گوینداما باز وانمود کردیم که باور می کنیمتا خجالت نکشندما به خودمان یک عذرخواهی بدهکاریمبرای تمام وقت هایی که سکوت کردیممبادا آدمِ رو به رو، دلش چون ما بشکند!انسی نوشت...
یک گلدان گل را رها کن به امان خودش، بعد از چند وقت، حتما می خشکد. حالا جای آن گلدان، آدمیزاد باشد، نگویی دوستش داری، دستی از روی محبت بر سرش نکشی، به اوضاع و احوالش نرسی، نازش را نکشی، برایش دلبری نکنی، خبر از احوالش نگیری، هر چقدر هم که محکم باشد، یک جایی می خشکد.می خواهم بگویم مراقب گل زندگی تان باشید، قبل از آنکه تنها مشتی خاک تهِ گلدانِ زندگی برایتان بماند.مگر آدمیزاد به چه بند است، جز کمی مراقبت و محبت ؟؟...
تولستوی:محبت همه چیز را شکست میدهدو خود شکست نمیخورد...
مثلثی را...درمن ایجادکنکه یک طرفشعشقیک طرفشمحبتویک طرفشعلاقه ای به توباشد...
اگر می خواهید یک نفر را بُکُشیدپیشنهاد می کنم اول به او محبت کنید...خاطره بسازید... ساعت ها با او وقت بگذرانید... غافلگیرش کنید، به هر بهانه ای شادی اش را باعث شوید... برایش سنگ صبور باشید...اینگونه زنده اش می کنید، و دقیقا زمانی که جز شما کسی را در زندگی اش ندارد رهایش کنید...او را در بدترین شرایط زندگی اش درست وقتی که به شما بیش از هر کس دیگری نیاز دارد...تنها بگذارید!ترجیحا این رفتنتان هم بدون دلیل باشد...بی هیچ حرفی ... بدون خ...
خساست در محبت ،بدترین نوع خساست است......
نگاهت را دوست دارمنگاهی که ازروی محبت ستنگاه تو با نگاه مندرآمیختوعشقی جاودانه ساختعشقی که مرا می بردبه کوه ودشتبه جنگل سر سبز شمالچشم شکلاتی مندوستت دارم...
ای مهربانترین، به دستانم یاری، به چشمانم محبت ، به قلبم عشق ، به پاهایم قدرت ، به زبانم سخن شیرین و به نیتم خیر، عطا کن، تا برای دیگران بکار گیرم . به زبانم قدرت دعا کردن برای دیگران ببخش...از اینکه به تنم سلامتی، به روحم لطافت، به قلبم عشق ، به نگاهم مهربانی، به سخنم صداقت، به چشمانم پاکی، به دستم یاری و به قدمم ، برداشتن به خیر بخشیدی، تورا سپاسگزارم....
از هر که باشد و در هر کجای دهرزیباست مهر و، محبت ستودنی است...
کاسه ی محبتِ یکدیگر را، پر کنیم از رنگهای زیبا؛ رنگِ امید، عشق، صفا، نجابت؛ تک تکِ این رنگها، در وانفسای این دنیای فانی به کارمان می آید......
پاییز هم رفت!حساب کن!با مهربانی ،دل چند نفر را بدست آوردیو با غرور،شیشه ی چند دل را شکستی؟مهربان باش ،عاشقی کنکه جوجه های آخر پاییزت مهربانی باشد و عشق و محبت...
شهریورى ها یک بغل محبت و مهربانى شان را پشت سکوت و آرامش وجودشان پنهان میکنند ولى باز هم تمام خوبى هایشان از نگاه شما پوشیده نمى ماند.غیر ممکن در تقویم روزهاى شهریورى ها جایى ندارد و همیشه موفقیت را در مُشت خود گره میزنند.شهریورى ها عمیق ترین آدم هایى هستند که همیشه راهى براى درک احساس شمادارند!...
کاش می شددر هر سبد واژه ای گذاشتجمله جمله اش را شست چیدو چه زیبا میبود ..کلمه های از جنس هلو سیبدر کنج باورت میچیدو با یک گازتمام طعم های خوش آن رادر گوشه ی قلبت می گنجاندیو دلت حکم همان یخچال را اجرا میکرد هر وقت دلتنگ این واژه ها میشدی و محبت خونت می افتاددر دلت را باز میکردی و یک واژه از آن را میچشیدی ........