متن مهدی غلامعلی شاهی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات مهدی غلامعلی شاهی
در دل شب های تار نیست چو من تنهایی
دل ز دستت گرو عشق و نظر هر جایی
در رهت بی خبر از حال جهان می گذرم
چون نسیمی که رود بی خبر از دریایی
در پی دیدن رویت همه جا می گردم
چون که پروانه به شمعی به طلب...
ای در دل تو جاری دریای بی کرانه
در چشم تو هویداست رازهای عاشقانه
با هر نگاه گرمت، دل را به شوق آری
چون آفتاب تابان در صبح جاودانه
در باغ آرزویت گل های مهر رویید
هر لحظه با تو بودن، عشقی ست بی بهانه
در محفل خیالت، آرام جان...
سحرم نغمهٔ دلبر به وصالم آمد
گفت برخیز که هنگام وصالم آمد
در دل شب به تمنای تو بیدار شدم
گفت جانا ز چه غافل ز خیالم آمد
در ره عشق تو بی تاب و شتابان بودم
گفت آرام بگیر، موسم حالَم آمد
چشم دل باز کن و نور حقیقت...
ای دل ز خود برآی و به عالم نظر کنی
تا در ره حقیقت، تو صاحب هنر کنی
هر لحظه در تلاطم دریای زندگی
باید به سوی ساحل آرام، سفر کنی
چون ابر در گذرگه ایام می روی
باید که قطره ای به گل عشق، ثمر کنی
در باغ آرزو...
ای دل به کوی عشق گذاری نمی کنی
در راه عشق جان سپاری نمی کنی
عمری به شوق یار به هر سو دویده ای
اما به وصل او که قراری نمی کنی
هر شب به یاد او به ستاره نظر کنی
در خواب ناز عشق، کناری نمی کنی
دل را...
به بزم عشق تو آمد دلم چو مرغ گرفتار
که از نگاه تو دارد هزار راز و هزار کار
به هر نسیم سحرگاه ز شوق روی تو مستم
که در هوای تو دارم هزار شور و هزار بار
ز چشمه سار محبت، ز باده ی عشق تو نوشم
که هر...
در آسمان دلم مهرت ای نگار بتابان
که با نگاه تو دارم هزار شور و هیجان
به هر نسیم سحرگاه ز عطر زلف تو مستم
که در هوای تو گیرم هزار بوسه ی جانان
به باغ عشق تو روید شکوفه های امیدی
که در بهار تو باشد هزار گلشن و...
نسیم صبح بهاری به دل نشان که تو دانی
ز عشق روی تو گویم به هر زبان که تو دانی
به کوچه های خیالم گذر کن ای مه زیبا
که جان فدای تو سازم به هر مکان که تو دانی
به چشم مست تو سوگند که دل ز دست برفت...
به یاد روی تو هر دم دلم چو رود خروشد
که در هوای تو باشد، به هر سرود خروشد
به بوی زلف تو مستم، چو گل به صبح بهاران
که در نسیم تو باشد، به هر وجود خروشد
به شوق چشم تو هر شب ستاره ها به تماشا
که در...
به شوق روی تو هر دم به دل نهان که تو دانی
دل از فراق تو لرزد در این مکان که تو دانی
به بوی زلف تو مستم، چو باده نوش به مستی
که در هوای تو گم شد به هر زبان که تو دانی
به یاد چشم تو هر...
در کوی تو هر لحظه دلم گشته پریشان
چون موج که دریا به دلش دارد ویران
چشمان تو چون آینه ای روشن و تابان
هر لحظه به دل می کشد از عشق تو پیمان
در دشت خیال تو دویدم به تمنّا
چون باد که در دامن گل می دمد جان...
در کوی تو هر لحظه دلم گشته گرفتار
چون مرغک عاشق که شده در قفس یار
چشمان تو چون آینه ای روشن و زیبا
هر لحظه به دل می کشد از عشق تو آثار
در دشت خیال تو دویدم به امیدت
چون باد که در دامن گل می دمد اسرار...
در شهر خیال تو شدم واله و شیدا
هر لحظه به یاد تو دلم گشته تماشا
چون ماه که در پرده ی شب می درخشد
روی تو به قلبم زده آتش چو زلیخا
در باغ جنون، عطر تو پیچیده به هر سو
چون بوی گل یاس که آید ز دل...
که رساند به دلبر ز من شکسته پیامی
که به بزم عاشقانش، نمانده دل به دامی
به هوای زلف یارش، چو نسیم در گذارم
که ز هر تار موی او، رسد به جان سلامی
به نگاه گرم او من، چو شراب مست و مستم
که ز جام چشم مستش، نمانده...
به سوی شاه دلبر، ز من گدا پیامی
که ز عشق او ندارم به دل دمی آرامی
به کوی می فروشان، ز جام عشق نوشم
که به هر نفس ز دلبر، رسد نسیم خامی
به بزم او نشینم، چو شمع در شبستان
که ز نور روی او من، ز خود...
در کوچه های شب، به دنبال یار می گردم
با هر نفس به شوق، در انتظار می گردم
در باغ آرزو، گلی به دست دارم من
با هر نسیم عشق، بهار می گردم
چون موج بی قرار، دریا به دل دارم
در ساحل امید، بی قرار می گردم
در چشم...
در کوی دل به عشق تو افسانه می شوم
بی تاب و بی قرار چو دیوانه می شوم
هر شب به یاد روی تو بیدار مانده ام
در حسرت نگاه تو بیگانه می شوم
با هر نسیم یاد تو در دل جوانه زد
در باغ عشق تو من گلخانه می...
در کوی عشق رفتم و دلدار من نشد
چون سایه ای به پای دل زار من نشد
هر شب به یاد روی تو اشکم روانه شد
اما تو ماه من، خبر از کار من نشد
صد بار دل به دست تو دادم به اشتیاق
اما دریغ، نیم نگه یار من...
هزار ناز بکردم که یار من باشی
به بزم عشق تو دلداده وار من باشی
به شوق دیدن تو هر سحر بهار آید
که در خزان وجودت بهار من باشی
به هر نگه ز تو دل می برد به آسانی
که در میان همه گل، نگار من باشی
به هر...
در دل شب ز غمت بی قرار می سوزم
به امیدی که تو در انتظار می سوزم
چون شمعی که به بزم تو روشنم ای جان
به هوای تو و آن لطف یار می سوزم
ز عشق روی تو بی تاب و بی قرار شدم
در این هوای غم انگیز...
در هوای سحرت دل به جنون می داری
هر نگاهی ز تو بر دل چو فسون می داری
چشم مستت به دلم شور و شتابی بخشید
که تو این عشق نهان را به درون می داری
هر نسیمی ز تو آید به چمن، می رقصد
گل و بلبل همه را...
روزگاریست که دل را به فغان می داری
عاشقان را به کمندت نگران می داری
در هوای تو دلم مست و خراب است هنوز
چون شرابی که به جام دگران می داری
چشم تو آینهٔ راز و نیاز است، ببین
در نگاهت همه را مست و جوان می داری
هر...