در هوای سحرت دل به جنون می داری
هر نگاهی ز تو بر دل چو فسون می داری
چشم مستت به دلم شور و شتابی بخشید
که تو این عشق نهان را به درون می داری
هر نسیمی ز تو آید به چمن، می رقصد
گل و بلبل همه را شاد و زبون می داری
دل به دامان تو بستیم و به عشقت سوختیم
تو به نیرنگ و فریبت به فسون می داری
در غم عشق تو شب ها به دعا می گذرد
که تو ما را به امیدی به سکون می داری
نقش لبخند تو بر لوح دلم حک شده است
تو که این مهر به دل ها ز ازون می داری
چشم دل باز کن و بنگر و بشنو ز جهان
که تو ما را به نوایی ز همون می داری
دل من در گرو مهر تو افتاده اسیر
تو به زنجیر وفایت به جنون می داری
ای نسیم سحری، بر دل ما رحم نما
که تو ما را به امید و به جنون می داری
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR