پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
به خدا که بسپاری، حل می شود. خودم دیده ام؛ وقتی که از همه بریده بودم؛ بی هیچ چشم داشتی هوایم را داشت، در سکوت و آرامش، کار خودش را می کرد و نتیجه را نشانم می داد که یعنی ببین! تو تنها نیستی...خودم دیدم وقتی همه می گفتند این آخر خط است، با اشاره حالی ام می کرد که به دلت بد راه نده! تا من نخواهم هیچ آخری، آخر نیست و هیچ آغازی بدون اذن من سر نمی گیرد.خودم دیدم وقتی همه سعی بر زمین زدنم داشتند، دستان مرا محکم می گرفت و مرا بالاتر می کشید تا ...
فکرش را بکن؛ کرونا که بارش را بست و همه چیز به روال عادی اش برگشت، چه کیفی می دهد همه چیز، انگار که اصحاب کهف از غار و از خواب سیصدساله برگشته باشند و راه افتاده باشند توی شهر، همه، جور دیگری به هم نگاه می کنند و جور دیگری قدر همه چیز را می دانند. همه چیز دوست داشتنی و لذت بخش خواهد بود، حتی تماشای عبور آدم ها، تماشای برگ های سبز روی درخت، لمس دیوارهای آجری خانه ها، حرف زدن بدون هراس با آدم ها، حتی مهر ورزی ها و به آغوش کشیدن ها... من که راه خ...
گناه کن٬ با من گناه کن !بیا برای یک بار هم که شده احساس کنم که آدمم... سیب نشانم بده !بهشت سهم کسانی که تو را باور نکرده اند .قدری مهربان تر نگاهم کن !...