من مرد خریدارم یک بوسه به چند ای جان
ای قد و بالای تو حسرت سرو بلند خنده نمی آید ، بحر دل من بخند ای ز تو عالم ز جوش،لطف کن ارزان فروش خنده ی شیرین نوش راست بفرما ، بچند ؟
بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی شود داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی شود
گر تو پنداری به حسن تو نگاری هست ، نیست گر تو پنداری مرا بی تو قراری هست ، نیست
گفتی ز فراق ما پشیمان گشتی ؟ ای جان چه پشیمان ، پشیمانی ها
دل از دل بکندم که تا دل تو باشی ز جان هم بریدم که جان را تو جانی
اگر بی من خوشی یارا به صد دامم چه می بندی ؟ اگر ما را همی خواهی چرا تندی نمی خندی ؟
خویی به جهان خوبتر از خوی تو نیست دل نیست که او معتکف کوی تو نیست موی سر چیست جمله سرهای جهان چون مینگرم فدای یک موی تو نیست
تا که رسیدم بر تو از همه بیزار شدم
بیرون مشو از دیده ای نور پسندیده
هر چه به جز خیال او قصد حریم دل کند در نگشایمش به رو از در دل برانمش
جریمه کرده ای مرا بی تو نفس نمی کشم ترکه بزن جریمه کن پا ز تو پس نمی کشم
گر من به غم عشق تو نسپارم دل دل را چه کنم ؟ بهر چه دارم دل ؟
از همه دور می شوم نقطه ی کور می شوم زنده به گور می شوم باز مقابلم تویی
ز مهجوران نمی جویی نشانی کجا رفت آن وفا و مهربانی هزاران جان ما و بهتر از ما فدای تو که جانِ جانِ جانی
گر ز مسیح پرسدت مرده چگونه زنده کرد بوسه بده به پیش او جان مرا که همچنین
به چه منطقی بگویم که برای من خدایی
جان من و جهان تویی دلبر بی نشان تویی خوش بنواز جان من جمله نیاز میشوم
ماییم که گه نهان و گه پیدایم گه مومن و گه یهود و گه ترساییم تا این دل ما قالب هر دل گردد هر روز بصورتی برون می آییم
جز من اگرت عاشق و شیداست ، بگو ور میل دلت به جانب ماست ، بگو ور هیچ مرا در دل توجاست ، بگو گر هست بگو ، نیست بگو ، راست بگو
مونس و غمگسار من بی تو به سر نمی شود
چون مات توام دگر چه بازم
سر خوش هستم من اگر با من بمانی تا ابد گر نمانی وای من از طعنه ی بیگانه ها
اینجا کسی است پنهان همچون خیال در دل اما فروغ رویش ارکان من گرفته