شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
✍ نویسنבہ : مهבے سلمانے 🔅🔆🔅🔆🔅🔆🔅🔆🔅 یہ اבم عاقل یہ سهم پاک פּ بבون استرس رو با یہ سهم کثی؋ کہ پر از عذاب وجבان פּ ضرر פּ تاوانہ عوض نمیکنه💔 بعضیا هستن میتونن ازבواج کنن ولے عاבت کرבن بہ حروم خوری...😔 بہ اینکہ از اینو اون لذت ببرن،بہ اینکہ برن پیوے בختراے مختل؋ و... ؋کر میکنن زرنگے اینکارا...نمیבونن هرچقבر از حرام لذت ببرن همونقבر سهم حلالشون کم פּ زنבگے اینבشون سرב میشه... واقعا בلم برا پسرایے کہ בوست בختر בارن میسوزه...
دیدنت حرام شدآغوشت حرام بودشنیدنت حرام شددستانت حرام بودفراموش کردنت اماهمیشه؛حرام خواهد بودشیوا احمدی الف...
بر عکس هایت خیره ماندم؛ زیرِ لب گفتملبخندِ شیرینت حرامِ دوربین باشد...
من با استعداد بودم ، یعنی هستمبعضی وقتها به دستهایم نگاه میکنم و فکر میکنم که میتوانستم پیانیست بزرگی بشوم ، یا یک چیز دیگر ...ولی دستهایم چه کار کردهاند؟ یک جایم را خاراندهاند، چک نوشتهاند، بند کفش بستهاند، سیفون کشیدهاند ... دستهایم را حرام کردهام ، همینطور ذهنم را !...
هرچند که هرگز نرسیدم به وصالتعمری که حرام تو شد ای عشق حلالت...
چه تعهد شیرینی.دستهایش مرابه تمام مردهای سرزمینم...حرام کرد...!...
هر چند که هرگز نرسیدم به وصالتعمری که حرام تو شد ای عشق /حلالت...
هنگام بوسه و غزل عاشقانه نیستهر چیز رنگ آتش و خون دارد این زمانهنگامه رهایی لبها و دست هاستعصیان زندگی استدر روی من مخند!شیرینی نگاه تو بر من حرام باد!بر من حرام باد از این پس شراب و عشق!بر من حرام باد تپشهای قلب شاد!...
تو را در دلبری دستی تمام استتمام است و تمام است و تمام استبجز با روی خوبت عشق بازیحرام است و حرام است و حرام است...