گیجم رفتی و حال مرا پنجره می داند و بس چشم بی حوصله را منظره می داند و بس سحری کو که دلآشفته یادت نشوم؟ شب دیدار تو را خاطره می داند و بس بس که نالیدم و گوش تو بدهکار نشد طعم فریاد مرا حنجره می داند و بس...