عشق یعنی تو بخندی که مرا غم نبرد
نفسم بی نفست در قفسم می دانی؟
آه محبوب من در آمیخته با قلب و روح منی اما به دور از گرمای آغوش عشقم تا به کی ؟ تا به کجا ؟
غیر عشقت نیست عشقی بر دلم
ترسم آنجاست که عاشق کنی ام بعد نگاه بعد صدا بعد بگویی نفسم، راه جداست
هر شب چشمهایم رو میبندم ساعت ها به این فکر میکنم دلتنیگی من چرا بخشی از رفتن تو بود ؟
به هوایت بگو اینقدر برسر من نزند من سرم درد میکند