چهارشنبه , ۱۸ مهر ۱۴۰۳
عشق میکنم وقتی عشقم رو کنارش اروم میبینم ولی حیف که سهم من نیست...
پنداشتم عشقم تویی اما غلط بودپای کسی دیگر عزیزم در وسط بودهر بار زنگت میزدم می دیدم آرییک ناشناس دیگری هم پشت خط بودعلی اکبر اسلامیان بیدل خراسانی...
آخرین شب تابستاندست به دامن بلند مهر می شودوشهریوراز میان کوچه باغ می گذردو پاییز پرتکاپوبا بوی نارنج هایشکنار خلق شیرین چای تازه دملحظه های عاشقانه ام رابه نفس نفس می اندازدباید تب زرد انتظارم رابا حریر پیراهن چاکدارممیان درگاه باغبرای پابوس قدمهایتپهن کنمو تو رادر فردوس هزار نقش ونگار پاییزی اممهمان ترنم زیبای بارانو هوای گرمسیری آغوشم کنمتا پای رفتنت درتمام فصل ها کنار پاهایمبه خواب بروند...
ﻫﺮ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ﺩﺭ ﺟﯿﺐﻫﺎﯾﺶﺩﺭ ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ ﻭ ﻻﯼ ﺩﮐﻤﻪﻫﺎﯼ ﯾﻮﻧﯿﻔﻮﺭﻣﺶ!ﺯﻧﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﺟﻨﮓ ﻣﯽﺑﺮﺩﺁﻣﺎﺭ ﮐﺸﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﺟﻨﮓﻫﻤﯿﺸﻪ ﻏﻠﻂ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ!ﻫﺮ ﮔﻠﻮﻟﻪ ﺩﻭﻧﻔﺮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﺎ ﺩﺭ ﻣﯽﺁﻭﺭﺩﺳﺮﺑﺎﺯﻭ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺳﯿﻨﻪﺍﺵ ﻣﯽﺗﭙﺪ...
مهر ؛تداعی بخشش است و مهربانی ،تداعی روزهای روشن و پر التهاب کودکی ...پاییز ، از راه می رسد که ثابت کند ؛گاهی سقوط هم با شکوه است ،و گاهی رفتن، بهانه ایست برای بازگشتن .وقتی شبیه برگ های خشک پاییز ؛عاشق و یکرنگ باشی ،وقتی غرور نداشته باشی ،وقتی آدم ها را بی بهانه دوست داشته باشیپاییز، عاشق است.آمده تا مهربانی را تمدید کند ...تا فرش خوشرنگ و با صفای خودش را ؛زیر پای عابران خسته ی شهر، پهن کند .تا بهانه ای باشد ؛برای ع...
و عشق... درتمام کوچه های شهر جاریستدر طلوعِ «صبح پائیز»...
چه سخت است کار من نباید کسی اسمت را بداندنامت را که بدانندپسورد اینستاگرامم دیگر در دستانشان استتاریخ تولدت را که بیابندرمز کارت بانکی ام را هم دیگر میدانندچهار رقم آخر موبایلت را وارد میکنند و قفل های موبایلم باز میشوندو تو میشوی نقطه ضعف قلب من برایشانتو باید ناشناس بمانی عشقِ من️️️...
کسی به فکر گلها نیستکسی به فکرماهیها نیستکسی نمیخواهدباور کند که باغچه دارد میمیردکه قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده استکه ذهن باغچه دارد آرام آراماز خاطرات سبز تهی می شودو حس باغچه انگارچیزی مجردست که در انزوای باغچه پوسیده ست.حیاط خانه ی ما تنهاستحیاط خانه ی مادر انتظار بارش یک ابر ناشناسخمیازه میکشد...
دل من سمت شما میل پریدن داردقدمم سمت شما میل رسیدن دارد...
غم اگر ترکم کندتنهای تنها می شوم...
عشق مندستانت که مال من باشدهیچ دستیمرا دست کم نمی گیرد...
تو چه کردی که دلم این همه خواهان تو شد ؟...
گفتم که لبت چیستگفت نمکگفتم بمکم ، گفت بمکاز بس که مکیدم لب همچون شکر اواز شهد لبانش مرض قند گرفتم...
تمام لحظات بی تو رابا تو به تنهایی گذرانده اممن با یاد همان روزهایی که در کنار هم بودیمسالهایی که بی تو گذشت زنده مانده ام...
تن اگر پیر شوددل اگر از تو و از عشق تو دلگیر شودلحظه ای من ز تمنای تو غافل نشومدل ز مهرت نکنمجز در عشق و وصالت در دیگر نزنم...
قتل غیر عمدیعنی محو تماشایت باشمتو حتی اسم کوچکم را ندانی .......
تکلیف من و عشق تو روشن شدنی نیسترفتن شدنی نیست و ماندن شدنی نیستشاید بروم دور شوم تا تو بفهمیمن نیستم و هیچ کسی من شدنی نیست...
مرگ آن نیست که در قبر سیاه دفن شوممرگ آن است که از خاطر توبا همه ی خاطره ها محو شوم...
ما تعبیر کدام کابوسیم؟!اینچنین_تلخاینچنین_دور...
دین اگر دستم ببندد از هم آغوشی تومن مسیحی،من کلیمی،گبر و کافر میشوم...
محبوب ابدی مندوست داشتن تو بزرگترین لذت در دنیاستمن این دوست داشتن را بیشتر از هر چیز در دنیا دوست دارمتمام لحظات بی تو رابا تو به تنهایی گذرانده اممن با یاد همان روزهایی که در کنار هم بودیمسالهایی که بی تو گذشت را زنده مانده امهر گاه به تو فکر می کنم صدایت قلبم را به تپش می اندازدنبودن هایی هست که هیچ بودنی جبرانشان نمی کندهیچ چیزی جای تو را نمیگیرداحساس تنهایی می کنم وقتی کنارم نیستیبگوبدون تو چگونه لحظه ها را سپری...
عشق یعنی تو بخندی که مرا غم نبرد...
نفسم بی نفستدر قفسممی دانی؟...
آهمحبوب مندر آمیخته با قلب و روح منیاما به دور از گرمای آغوش عشقم تا به کی ؟تا به کجا ؟...
غیر عشقت نیست عشقی بر دلم...
هر شب چشمهایم رو میبندم ساعت هابه این فکر میکنمدلتنیگی منچرا بخشی از رفتن تو بود ؟...
به هوایت بگواینقدر برسر من نزند من سرم درد میکند...