کسی مُرده است و بادها میگویند نه به دار است نه به بار داغِ دلِ جنوب از شینِ شناسنامه به برگِ آخرش رسیده من، نخلی بی سر که جعبهی خرمایش را دستش دادهاند نشستهام کنار جادهای به انتظار شاید ماشینی پایم بایستد مرا «نفر» حساب کند و اگر مهربان باشد...