باز باران میزند بر، شانهٔ راهِ درازم باز تصویرِ تو افتاد، در دلِ آیینه، بازم
برگِ زردی، تک و تنها، مانده در سیلابِ جاری نعشِ یک فریادِ خسته، زخمیِ چنگِ نیازم
قطرهقطره، چکچکِ آب، مینویسد رویِ آسفالت قصهیِ افتادنِ تو، قصهیِ شیب و فرازم
سرخ و زردی، مثلِ آتش، لیک...