پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
در میان شب های بی انتها که صدای جنگ، در گوشِ تاریخِ خسته طنین می افکند، سکوتی بلند به انتظارِ فراموشی نشسته است. آدمی، کودکی در آغوش جهان، گم شده در جاده های خون زده، به دنبال نانی که طعمِ گرسنگی ندهد، و آبی که رنگ اشک نباشد.آیا امید همچنان در خاکستر این زمینِ سوخته ریشه خواهد زد؟ آیا در سایه بان این شب های بی ستاره دوباره خورشیدی طلوع خواهد کرد که نه از غرب باشد و نه از شرق، بلکه از قلب ها...