امشبم که باز غم دارم نیامد باز هم مثلِ باران اشک می بارم نیامد باز هم تا مرا آزرده خاطر دید، زخمی تازه زد من که زخمش را خریدارم نیامد باز هم شب نشینی از قضا آغازِ جان دادن است هر شبانه گرچه بیدارم نیامد باز هم من سراپا عشق...
نیامد که نیامد... بعد از تو برایم دگر خنده نیامد اشک آمد و آهی و دمی زجه نیامد ریختم به درونم نفس خاطره هایت لبخند تو در عکس و منم خنده نیامد ای ماه من و مهر تو و چشم سیاهت ای دلبر آتش کش و دیوانه به راهت من...