شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
تب کرده ام ای تاب وتوانم تو کجاییآرامش قلبی تو طبیب دل مایییک گوشه چشمی به من منتظر اندازبی تابم ومحزونم ازاین درد جداییآدینه شد و باز بدر دوخته ام چشمآدینه در آئینه شدم باز هواییبرگرد. خدارا که دلم برکه خون استترسم که بمیرم ز فراق و تو نیایی آتش زده ای با غم خود بال وپرم رااز آتشت ای شمع مرا نیست رهاییبانو به امیدی بکشد بار غمت راتا از در صبح ای گل امید در آییاعظم کلیابی بانوی کاشانی...
پیدایت نیستراه به انتظار توتب کرده...