یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
غمم از حد فزون است و به قلبم تیر غم بنشسته و پایم اسیر باتلاق سرد تنهایی ست ...تنم داغ است ...تبم بالاست ... و بد کوک است ساز قلب نا آرام دلم آشوب آشوب است .تپش های دل ناشاد هردم زند فریاد تنهایی! نشان رفته هدف در تنگنای قلب این عاشق...خداوندا !!ببین حالم پریشان است بی تابم!! و مثل یک کبوتر بچه که پایش اسیر دام صیاد است می لرزم .منم بنده ، منم مخلوق شرمنده ...پر کاهی نمی ارزم ؟!!پشیمانی از این مخلوق ؟پشیمانی ا...
سیل/بند پاره شد/دانه دانه تسبیح...
یک دانه ی تسبیح نماز سحرت را ؛؛؛ آرام به نامِ منِ محتاج بینداز....