به انتظار نبودی ز انتظار چه دانی ؟
تو مرا جان و بقایی که دهی جان و حیاتم
یکی اینجا دلش تنگ است ! آنجا را نمیدانم !
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
وز چشم من بیرون مشو ای مشعل تابان من ...
هر کجا وقت خوشی رو دهد آنجاست بهشت
در همه لوح ضمیرم هیچ نقشی جز تو نیست