فریاد که من از همه دیدارِ تو را مشتاقترم وز همه محروم ترم
آنچه بینی دلت همان خواهد وانچه خواهد دلت همان بینی
مگو فردا برت آیم که من دور از تو تا فردا نخواهم زیست خواهم مرد یا امروز یا امشب
گفتی ام درد تو عشق است دوا نتوان کرد دردم از توست دوا از تو چرا نتوان کرد ؟
از دل رودم یاد تو بیرون نه و هرگز لیلی رود از خاطر مجنون نه و هرگز
تمام مهربانان را به خود نامهربان کردم به امیدی که سازم مهربان، نامهربانی را