شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
جمعه بی تورنگ غم دارد دلم !ابری از بارانو نم دارد دلم !روز و شب درحسرت دیدار توچشم زیبای توکم دارد دلم !...
چشم زیبای تو یک سور به آهو زده استو تب و تاب تنت طعنه به شب بو زده استشک ندارم که پس از خلق تو یک لحظه خداناگهان از ته دل بانگ اَنا الهو زده استآسمان جای دو خورشید و دو مهتاب نداشتو خدا دست به یک خلق دو پهلو زده است!طاق کسری که ز میلاد محمد نشکست!!او شنیده ست گلم دست به ابرو زده استاز مورخ نسب اش را که شبی پرسیدمهفت پشت نسب اش را به پرستو زده استبخدا روح من از شعر خبردار نبود ...او لب پنجره ای شانه به گیسو زده ا...